《 نوشته‌های پراکنده 》

《 نوشته‌های پراکنده 》

آرشیو عمومی نوشته‌ها و شعرهای مورد علاقه‌ام
《 نوشته‌های پراکنده 》

《 نوشته‌های پراکنده 》

آرشیو عمومی نوشته‌ها و شعرهای مورد علاقه‌ام

جوان که بودم می‌خواستم دنیا را عوض کنم. نشد؛ دنیا مرا عوض کرد. پیر و پفیوز و مچاله شده‌ام. یک روزگاری به عشق آفتاب از خواب بیدار می‌شدم و روشنایی را که می‌دیدم روحم سبز می‌شد.
حالا دلم نمی‌خواهد از خواب بیدار شوم. روحم خواب‌آلود و خسته است.

تماشایت می‌کردم،
با چشمانی که لهجه‌ی بوسه داشتند.

‏کیمیاگر گفت: «قلب من از رنج می‌ترسد.»
- ‏«به او بگو که ترس از رنج، بدتر از خود رنج است.»