تو میروی و دل ز دست میرود
مرو که با تو هر چه هست میرود
دلی شکستی و به هفت آسمان
هنوز بانگ این شکست میرود
کجا توان گریخت زین بلای عشق
که بر سر من از اَلَست میرود
نمیخورد غم خمار عاشقان
که جام ما شکست و مست میرود
از آن فراز و این فرود غم مخور
زمانه بر بلند و پست میرود
بیا که جان سایه بی غمت مباد
وگرنه جان غمپرست میرود
شب غم تو نیز بگذرد ولی
در این میان دلی ز دست میرود