در گویشِ گیلکی، کلامی داریم که کتابیست چندین و چند جلدی، کلمهای که من آن را مترادفِ درد میدانم: «تاسیان» به غربتِ ناشی از دیدن جای خالیِ کسی که بودنش واجب است و لازم گویند. به حال درکِ جای خالیِ سفر کرده، به دلتنگی، به وقتی که دست و دلت به هیچ کار، حتی نفس کشیدن نمیرود، به نفسبُریدگی...