بباف مویت را
مگر مرا آن مو
طنابِ دار شود
مرا بکش بالا
چنان که عاطفهات
جریحهدار شود
مرا بخندان ای
مرا بگریان ای
که مردهایست قلیل
کسی که حاضر نیست
نه شادمان شود و
نه سوگوار شود
کسی به شدت تو
به سخرهام کوبید
و من فرو رفتم
به قعر دریاها
که قعر دریاها
پر از مزار شود
بباف دارم را
و روزگارم را
سیاه کن، آنگاه
مرا بکش بالا
چنان که خرخرهام
جریحهدار شود
علاج دلتنگی
زیارت است و غم است
و نا امید شدن
جهان مگر با غم
به نا امید شدن
امیدوار شود
به دست مرگ مگر تو را هوس نکنم
که زندهایست علیل
گناهکاری که
به توبه میخواهد
درستکار شود
زبان چموش من است
بگو پیاده شود
کسی که میترسد
گوش قطار من است
به هرکه سیلی نیست
بگو سوار شود
بباف دارم را
و روزگارم را
سیاه کن، آنگاه
مرا بکش بالا
چنان که خرخرهام
جریحهدار شود...