در من کوچهایست
که با تو در آن نگشتهام
سفری است
که با تو هنوز نرفتهام
روزها و شبهایی است
که با تو به سر نکردهام
و عاشقانههایی
که با تو هنوز نگفتهام...
در من حرفهایی است که
هنوز نفس میکشند،
آرزوهایی که هنوز به انجام نرسیدهاند!
در من،
و در کعبه من،
سجدهای است برای قامت تو
در من، پارهای از تو میتپد
و این جانِ نیمهجانم از او زنده است.
در من
و در رگهای من
خونی از احساس سبز تو جاری است
و شکوفه میزند همچون گلی سرخ؛
در من،
در من تو و حس تو
هست هنوز و هنوز.