-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 شهریور 1403 20:08
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود، بدیدم و مشتاقتر شدم! از در درآمدی و من از خود به در شدم گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست صاحبخبر بیامد و من بیخبر شدم چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود، بدیدم و مشتاقتر شدم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 شهریور 1403 19:47
آن کَس که شتاب دارد، عاشق نیست، تشنهایست که معشوق را چشمه آب شیرین تصور کرده است. وقتی دوید و رسید و نوشید و وَرَم کرد، رها میکند و میرود. محبوب، چشمهی آب شیرین نیست، هوای خنک دم صبح است.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 شهریور 1403 19:46
«شیرجههای نرفته، گاهی کوفتگیهای عجیبی به جای میگذارند…» این جمله طلایی «آلبر کامو» در کتاب «سقوط» شاید مینیمالترین تلنگر درباره کارهایی است که از ترس نمیکنیم، در حالی که میدانیم فقط یک بار زندگی میکنیم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 فروردین 1403 17:09
حافظا در دل تنگات چو فرود آمد یار خانه از غیر نپرداختهای، یعنی چه؟ دلتنگی، فقط «تمنای دیدار» نیست؛ فقط «دعوت به آمدن» نیست؛ بلکه «جا برای غیر نداشتن» هم هست. یار، نه فقط یار را میخواهد؛ بلکه هیچکس دیگری را هم نمیخواهد. یار، همهکسِ او میشود: جا را برای همه تنگ میکند.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 فروردین 1403 17:08
هر کس به خودش خیلی نزدیک است. فقط اوست که: صدای خودش را از درونِ تناش و در درونِ سرش میشنود؛ طپش قلبِ خودش را در لحظههای شادمانی تجربه میکند؛ خشکشدنِ دهاناش را در لحظههای هراس حس میکند؛ خودش را به یاد میآورد؛ با خودش پیر میشود. بهخاطر تمام این جزییاتِ یگانه، تصویر هر کس از خودش یگانه و سرشار از جزئیات است....
-
صبر
شنبه 11 فروردین 1403 17:05
سعدی ترجیعبندی دارد که این بیت در آن بارها تکرار میشود: «بنشینم و صبر پیش گیرم/دنبالهٔ کارِ خویش گیرم». در نگاهِ اول، «نشستن و صبوریکردن» کنشهایی منفعلانه به نظر میرسند. اما گاه موجهای زمانه آنقدر بلندند که باید صبورانه بنشینی تا موج بگذرد و بتوانی دنبالهٔ کارِ خویش گیری.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 فروردین 1403 23:30
ای لحظات خوش که هنوز از راه نرسیدهاید؛ آیا نمیشود راه کوتاهتری در پیش بگیرید؟ پیشاز اینکه دلهایمان فرتوت شوند...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 دی 1402 16:16
جوان که بودم میخواستم دنیا را عوض کنم. نشد؛ دنیا مرا عوض کرد. پیر و پفیوز و مچاله شدهام. یک روزگاری به عشق آفتاب از خواب بیدار میشدم و روشنایی را که میدیدم روحم سبز میشد. حالا دلم نمیخواهد از خواب بیدار شوم. روحم خوابآلود و خسته است.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 دی 1402 16:13
تماشایت میکردم، با چشمانی که لهجهی بوسه داشتند.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 دی 1402 16:11
کیمیاگر گفت: «قلب من از رنج میترسد.» - «به او بگو که ترس از رنج، بدتر از خود رنج است.»
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مهر 1402 23:19
تنهایی، چیزهای زیادی به آدم میآموزد؛ اما تو نرو، بگذار من نادان بمانم!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مهر 1402 23:14
انتظار، آدم را میکشد.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مهر 1402 17:10
زمان، غارتگر خاطرههاست.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مهر 1402 16:29
روزی، برای دیدنت به خوابها التماس خواهم کرد.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مهر 1402 16:27
در لحظاتی از درد هیچکس نمیتواند برای آدم کاری انجام دهد؛ رنج همیشه تنهاست.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 شهریور 1402 23:19
صبوری، هنر پنهانکردن بیصبری است.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 خرداد 1402 14:57
گرچه تو دوری از برم، همره خویش میبرم شبهمهشب به بسترم، یاد تو را به جای تو
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 خرداد 1402 17:26
در نگاهم گر نیستی، در خیالم سرشاری.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 فروردین 1402 00:21
عکسی چیزی از خودت بفرست، هوا برای نفسکشیدن میخواهم...
-
رباعی 19 - خیام
چهارشنبه 10 اسفند 1401 22:32
افسوس که بیفایده فرسوده شدیم وَز داسِ سپهرِ سرنگون سوده شدیم دردا و ندامتا که تا چشم زدیم نابوده به کامِ خویش، نابوده شدیم!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 اسفند 1401 22:29
پس از تحمل آن همه درد، کسی که به مقصد میرسد، دیگر همانی نیست که بهراه افتاده بود.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 اسفند 1401 22:27
به کویت با دل شاد آمدم، با چشم تر رفتم به دل امید درمان داشتم، درماندهتر رفتم تو کوتهدستیام میخواستی ورنه منِ مسکین به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم نیامد دامن وصلت به دستم هرچه کوشیدم ز کویت عاقبت با دامنی خون جگر رفتم حریفان هر یک آوردند از سودای خود سودی زیانآورده من بودم که دنبال هنر رفتم ندانستم که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 دی 1401 11:09
این روزهایم به تظاهر میگذرد؛ تظاهر به بیتفاوتی، تظاهر به بیخیالی، تظاهر به شادی، به اینکه دیگر هیچ چیز مهم نیست؛ اما، چه سخت میکاهد از جانم این نمایش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 دی 1401 13:46
ما عادت نمیکنیم، مگر آن هنگام که چیزی در ما میمیرد.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 آذر 1401 00:35
خواب دیدم ما را بریدند و به کارخانه چوببری بردند؛ آن که عاشق بود پنجره شد، آن که بیرحم بود چوبه دار؛ از من اما دری ساختند برای گذشتن...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 آذر 1401 00:34
چه میپرسی ز حالم؟ سنگ میبارد؛ بلورم من.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 22 مهر 1401 20:49
برایم غریب بمان، که هرکه به او دل بستم، اهل رفتن شد.
-
بهترین روزهای زندگی
پنجشنبه 21 مهر 1401 01:48
کسی که مایل است صورتحساب را پرداخت کند، بدان علت نیست که جیبی مملو از پول دارد، بلکه دوستی و رفاقت را بیش از پول ارج مینهد. کسانی که در محل کار، بیشتر از همه مسئولیتپذیرند؛ نه بدان علت است که احمقند، بلکه چون مفهوم مسئولیت را نیک میدانند! کسانی که بعد از هر جنگ و دعوایی، زبان به پوزش باز میکنند، نه بدان علت است...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 مهر 1401 01:43
فردی را در شوروی بهدلیل نوشتن شعار "مرگ بر دیکتاتور" دستگیر کردهبودند. در محاکمه گفت: منظور من از دیکتاتور هیتلر بود! آزادش کردند. اما وقت رفتن، برگشت نگاهشان کرد و گفت: منظور من از دیکتاتور هیتلر بود، منظور شما چه کسی بود که مرا دستگیر کردید؟!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 مهر 1401 02:51
کاسبان دین، بهشت دنیایت را جهنم میکنند و متقاعدت میکنند که بهشت جای دیگریست..!